خدایا مرا آن ده که آن به ...........

روزهای بی تو ...

امروز 13 روزه که از رفتنت میگذره و من همچنان در بهتم. توی تاریکیه مطلق... گاهی به جایی میرسی که درهای پشت سرت بستس و راه های پیش رو تاریک ...وتو توی ناامیدی و سرگردونی مطلق دست و پا میزنی... 11 اردیبهشت 93 روزی تلخی بود.ساعت 3 و نیم بعدازظهر منو ترک کردی و من بی روح شدم ،بی قلب،خالی، خالیه خالی... از ته دل گریه کردم اون لحظه... گریه برای بی کسی خودم، برای غریبی خودم، برای مظلومیت تو... خدایا فرزندم، امانت تو که نتونستم مواظبش باشم، به تو سپردم ... ...
23 ارديبهشت 1393

خدایا منو ببخش

سلام دخترم نمیدونم الان قلب کوچیکت داره میزنه یانه ... الان که دارم اینارو برات مینویسم روزه سومه که تو بیمارستان هستم وسراپا دردم... کاش اینقدر که تو محکم چسبیدی به من منم بهت چسبیده بودم ... مادر و ببخش دردم شدیده دیگه نمیتونم ادامه بدم ...
11 ارديبهشت 1393

خداحافظ دخترم...

عزیزم امشب اخرین شبیه که پیش منی و فردا پیش خدا ... جایی که داری میری بی شک خیلی بهتر از جاییه که قرار بود بیای... شاید تو اون دنیا همدیگه رو دیدیم ... منو ببخش که مادر خوبی نبودم شاید کمبودهای من باعث شد تو اینجوری بشی... به امید دیدار مادرت    هرچه دلم خواست نه آن میشود         هرچه خدا خواست همان میشود دلم گرفته خدایا به من صبر بده...  
8 ارديبهشت 1393

دلبندم به خدا سپردمت

کنار بی پناهی من بنشین سرت را تکیه بده به پاهای سست و بی طاقتم چنگ بزن به روح خسته ام ولی... نرو کنار این بغض رهایم نکن کنار این سمفونی مرگ آور تدریجی از من رد نشو در آغوش این ترانه مسکوت بی طاقتم نکن من از دست رفته ام بیگانه ام شکست خورده ام به انتهای بودنم رسیده ام دست رد نزن ...     ...
7 ارديبهشت 1393

خدایا نگهدارش باش

سلام عزیزم... از دیروز دنیا رو سرم خراب  شده تمام آرزوهام داره دود میشه میره هوا... سونوگرافیت خوب نبود با چه ذوقی رفتم که جنسیت مشخص میشه... توش نوشته مغزت آب آورده بردم دکتر سه بعدی نوشت برام... گفت اگه تایید بشه ختم بارداری میده... الان که تکوناتو حس میکنم الان میدونم که هستی الان من یک مادرم ... خدایا دلم گرفته خودت بهم بچه دادی حالا سلامتیش رو از خودت میخوام .خدایا دلت به حال یسرا نمیسوزه... خودمو بچمو میسپرم دستت میدونم برام بهترین ها رو میخوای... از دیروز زمین و آسمون انگار برامون تنگ شده خدایا ببین ماروو غریبی ماروو ...به کرمت امید دارم هنوز... ...
5 ارديبهشت 1393

روزهای بهاری

سلام. امروز حسابی گردوخاک به پاست منم که از صبح از جام نمیتونم بلند شم یعنی حوصلشو ندارم البته منظورم کارخونه هست.بس نشستم روصندلی تمام کمر و همه ی اعضا خشک شده شمام فک کنم حالت خوبه!!!!گاهی وقتا حس می کنم حرکاتو حس میکنم شایدم توهمه فردا قراره برم سونوگرافی شاید جنسیتم مشخص شد.ببینیم ارسطویی یا آبجی ارسطو راستی تو کارخونه کسی نمیدونه باردارم تو سرویس بهداشتی چادرمو دراوردم همکارم میگه چقد شکم اوردی یه چیزایی ذهنمو مشغول کرده امیدوارم مرتفع بشه...... راستی روزم مبارک....... ...
3 ارديبهشت 1393
1